والنتاین مبارک....
چشمانش پراز اشک بود به من نگاه کرد و گفت : فقط امروز برای مدت زیادی از
برم میروی بگو که دوست دارم به چشمانش خیره شدم قطره های اشک را از
چشمانش زدودم و برلبانش بوسه ای زدم اما نگفتم که دوسش دارم روزی که پیش
او رفتم آنقدر خوشحال شد که خود را به آغوش من انداخت و سرش را بر روی سینه
ام فشرد و گفت امروز بگو دوسم داری دستهای سفید و بلندش را گرفتم اما باز نگفتم
که دوسش دارم . ماهها گذشت در بستر بیماری افتاد با چند شاخه گل میخک سرخ به
دیدارش رفتم کنار بالینش نشستم او را نگاه کردم به من گفت : بگو که دوسم داری
میترسم که دیگر هیچ وقت این کلمه را از دهانت نشنوم اما باز بوسه ای بر لبانش زدم
و رفتم . وقتی که آن روز به بالینش رفتم روی صورتش پارچه ای سفید بود وحشت
زده وحیران پارچه را کنار زدم تازه فهمیدم چقدر دوسش دارم فریاد زدم :
به خدا دوست دارم اما....

سلام بچه ها ... والنتیاین رو به همتون تبریک میگم ...امیدوارم بهتون خوش بگذره